امروز هوا از صبح بارونیه و عالیه ولی از عصر بارون یه ریز داره میباره و به قول ما دزفولیا شلقلقیه هوا انقدر خوبه که آدم فقط دلش میخواد بره زیر بارون پیادهروی
میخوام از حالا به بعد هر کتابیو که خوندم یه توضیحاتی راجبش بنویسم بعد از کامل خوندنش با موضوعِ حالِ خوشِ خواندن
این روزا همزمان دو تا کتاب رو دارم میخونم یکیشون نخل و نارنج و از دیروز هم که رهبر عزیز رو شروع کردم که راجب کره شمالیه و جالبه؛ دیشب استوری زدم واتساپ که فاطمه گفت میخوای با هم بخونیمش؟ منم گفتمش آره اتفاقا خواستم بهت بگم ولی گفتم شاید شرایط کتاب خوندن نداری و قرار شد با هم بخونیم روزی بین ۳۰ تا ۵۰ صفحه ولی امروز پیام داد زهرااا گفتمش چیه نمیتونی بخونیش؟ خودمم حدس میزدم نتونی این سبک کتاب رو بخونی گفت آره حس میکنم دارم رومه میخونم♀️ و قرار شد هزار خورشید تابان بخونه که منو برد به تابستون دو سه سال پیش وقتی صبحای زود بیدار میشدم به شوق خوندنش دیشب تا ساعت ۳ و نیم نخل و نارنج خوندم و به زور خودمو مجبور کردم که ادامهش ندم آخه با تعریفایی که از "همه چیز؛ همه چیز" شنیدم دلم میخواد اونو هم زودی بخونم، واقعا خداروشکر که دوباره افتادم رو دور کتاب خوندن؛ وقتی کتابی میخونم دلم میخواد مدام راجبش حرف بزنم و اگه کسی ندونه فکر میکنه اولین باریه که دارم کتاب میخونم♀️
توی پستای بعدی بیشتر راجبشون حرف میزنم و یه سری برش از کتابا مینویسم
پینوشت: امشب رفتیم خونه مامانبزرگ و فهمیدم هیچ بچهای به بازیگوشی احمدرضا وجود نداره و البته وقتی مامانبزرگ با اون همه بچهی فضولی که توی فامیلشون دارن میگه تا حالا بچه ای به این فضولی ندیدم دیگه ما چی باید بگیم♀️
کمترین بازیگوشیش شکستن شیشهی در با ضربهی سره بعد امشب گیر داده بود به براکتای دندونای من بعد گیر داده بود به صدف انگشترم بقیشو نگم دیگه
تو راه برگشت گوشم بیچاره قاطی کرده بود یه آهنگ شاد گوش میدادم یه غمگین و بعد آخرشم نوحه ♀️ آهنگ شاهکار رو هم تازه دانلود کردم خیلی خوبه
درباره این سایت