و اما امروز.

همه چی داشت خوب و آروم پیش میرفت

تا اذان مغرب تقریبا؛ یهو حال دلم انگار زیر و رو شد و یه استرسی که نمیدونم چیه و چرا؛ هجوم اورد به وجودم انگار

هر کاری کردم نتونستم کنترلش کنم و بازم مثل همیشه روحم به جسمم غلبه کرد و حس میکنم همه وجودمو درد گرفته. و بعدشم. هیچی

تنها کاری که میتونم کنم اینه دراز بکشم و تمام تلاشمو کنم فکر نکنم؛ ولی با خودم میگه یعنی میشه فکر نکرد؟

کاش میتونستم بخوابم لااقل

این بود پنجمین روز از بهاری که میتونست یه روز خوب باشه و نشد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدرسه نشاط Kristen دانلود فیلم heatingmat رويه کوبي مبل اخبار و مطالب خواندني meharat امورگمرکی